ای کاش
خسته ام از دنیایی که من را در خودش حبس کرده است خسته ام از کسانی که من را با خودشان زنجیر کرده اند
خسته ام از زمانی که مجبورم باشم من از همه ی چیز هایی که من را به جبر به این دنیا گره می زنند بیزارم
من از همه چیز و همه کس بیزارم
خدایا در این دنیایی که به جز"من" نام دیگری ارزش ندارد و همه ی من ها باید فقط فدای یک نفر باشد
از دنیایی که هر کس من خودش را به دوش می کشد و برای خودش هر کاری بخواهد انجام می دهد بدون این که به دیگران هیچ توجهی داشته باشد
از این لحظاتی که مجبورم خودم را فدای دیگرانی که من را نمی بینند و نمی فهمند کنم بیزارم
ای کاش به جای این که به این دنیا تبعیدم کنی در دنیای خودت دارم می زدی
ای کاش رهایم می کردی از این اجل همیشگی از این دنیای بی پایان از این ظلمت کده که تمام من ها را گرفتار منیت کرده
ای کاش کمی دلت برای من می سوخت تا آزادی را به من ارزانی می کردی تا به دور از هرکس و هرچیز فقط برای خودم بودم و بدون ترس از آینده فقط به تو و خودم فکر می کردم ای کاش