انسان نما ها

چقدر سخت است زندگی میان این همه انسان نما کسانی که فکر می کنند انسانند و از همه ی انسان ها بیشتر حق دارند

آنقدر حق دارند که می توانند حق زندگی را از دیگران بدزدند. آنقدر آسان به دیگران زخم می زنند که حتی حیوانی در حق حیوان دیگر روا نمی دارد. به آسانی با هستی و شخصیت دیگران بازی می کنند. فکر می کنند آنقدر آگاه هستند که می توانند جای خدا را بگیرند.

خدایا چگونه می توانند تا این حد نادان و تا این حد تلخ و تا این اندازه بی وجدان باشند.

خدایا حتی لحظه ای فکر نمی کنند که با کارهایشان و نیش هایشان چه بر سر لحظه لحظه ی زندگی انسان ها می آورند

خدایا آه انسان های گرفتار این انسان نما ها چگونه و در چه زمانی دامن آن ها را خواهد گرفت

من می خواهم ببینم

روزگار

یادگاری های تو چیزی به جز آزار نیست

معنی هر روز تو چیزی به غیر دار نیست

روزگار ای روزگار این جا منم با تیغ تو

ماندنم را در تو حتی لحظه ای اصرار نیست

زخم هایت بر تنم کاری و کاری تر شدند

در تو سقف آرزو چیزی به جز آوار نیست

خواب هایم با تو تعبیر غم و افسردگی است

شک نکن این جا که دیگر جای هیچ انکار نیست

بازم منم


بازم منم

همونی که شاید هزار بار خواست ببینتت ولی نشد

هی گفت: امروز کار دارم باشه فردا

الان که نمی شه یه ساعت دیگه

ای بابا ای کاش زودتر می گفتی الان که به یکی دیگه قول دادم

وای دیرم شده فردا بهت یه سر می زنم

راست می گی اگه دلخورم هستی حق داری

این همه صبوری کردی آخرشم گیر من نامرد افتادی

نه این که قبول نداشته باشم ها!!

نه قبول دارم ولی .........

نمی خوام بهونه بیارم باور کن دوستت دارم

واسه چی؟

مگه باید دلیل بیارم؟

کی مثل تو این قدر با گذشته، مهربونه، فداکاره، وفاداره ، زیباست، باسلیقه است هرچی که بگم کم گفتم

همین که منو تحمل می کنی خیلیه

باور کن دارم اینو از ته دل می گم

اگه باور نداری ..............

خوب بگو چی کار کنم باور کنی؟

هرچی بخوای قبول

تو رو خدا ...........

راستی وقتی واسه شما یه همچین اتفاقی بیفته چی کار می کنین

فکر کنین ما آدما چی رو فراموش کردیم

اگه فکر کنیم می بینیم هر روز داریم با یکی که خیلی برامون مهمه همین کار رو می کنیم ولی خداییش

قبولم نداریم

اگه یه نفر اینو بهمون بگه بهش می خندیم

راستی کی از همه مهمتره

مادر،پدر،دوست،همسایه،همسر یا.....................

فقط خدا

فقط این را به خاطر بسپار

"خدا از مادر هم مهربان تر است"

دنیا


زیباتر این بود که خاطراتت را بر دوش می کشیدی و چشم هایت را از راه بر می داشتی.

بهتر بود که به جای اشک هایت لبخند می زدی و به جای تپش قلبت، سنگ شدن را می آزمودی.

از کجا می دانی که اثر دارد؟

به چه امیدی دنیای با او بودن را به دنیای خودت ترجیح می دهی؟

وقتی قدم برمی داشتی تا به آرزوهایت برسی، او نشانی ابدیت را به راننده داد.

او آنقدر آسوده از تو گذشت که تو به آسانی از خودت گذشتی.

باور کن انتظارت را نمی کشد بیهوده انتظار نکش!

در خانه ای که خودت را پنهان کرده ای، فقط خودت را خواهی دید.

نه! حرفش را هم نزن !

چقدر به او دلبسته ای که نمی بینی یا نمی خواهی ببینی که انتهای این عشق تنها، تنهایی است.

عاشق می شوی که کور شوی. کور که می شوی، نادان می شوی. نادان که شدی انسان نمی شوی.

این آخرین حرف من به تو است!!!

از قدیم گفته اندکه :

« دنیا به هیچ کس وفا نمی کند»

مرد!!!!!!


از طرف دختری روح زده:

اگر می توانی این را بخوان

یادت می آید زمانی را که همین جا نشسته بودیم و از عشق می گفتیم؟

آن روز ها حرف هایت را می شد از چشم هایت خواند

آن روز ها بی آن که چیزی بگویی عاشقت بودم

آن روز ها شب و روز  یا ماه و سال نمی شناختیم

سرما،گرما،برف و بوران برای ما معنا نداشت

متر یا کیلومتر نمی شناختیم تا آسمان هم اگر راه بود،پیاده می رفتیم

یادت هست که چقدر مشتاق بودی؟

یادت هست من را که می دیدی از احساس لطیفی می گفتی که بامن تجربه اش کردی؟

یادت هست برای من همان شاهزاده ای بودی که با اسب سفید من را به کاخ آرزوهایت می بردی؟

راستی این را که یادت هست!!! ملکه ی برفی

من ساعت ها فقط به حرف هایت فکر می کردم

تجربه؟ چقدر بی معنی ! تو برایم با همه ی دنیا فرق می کردی

هروقت نصیحت می شدم فقط فریاد می زدم« شما دارید بت من را خراب می کنید؟»

خودت ابراهیم شدی و خودت بادست های خودت و پیش چشمان من خودت را خراب کردی

ومن تازه فهمیدم

تو هم نامردی

ای کاش می شد دوباره تجربه کنم

ای کاش می شد زندگی ام را دوباره تجربه کنم نه تو را و نه هیچ کس را

ای کاش می شد زمان به عقب بر می گشت تا تمام اشک هایم را جمع کنم و به پای غرور خشکیده ام

بریزم

ای کاش لااقل می شد دوباره زندگی کنم