دل شکستن

تا حالا شده یه مجسمه رو بشکنید؟ گلدون چی؟ لیوان یا بشقاب؟

حالا هر چی؟!

از صدای شکستنش چه حسی به شما دست داده ؟ ناراحت شدین یا ترسیدین؟واسه درست کردنش چه قدر وقت گذاشتین ؟ یه ساعت! دو ساعت! یه روز!

با چی چسبوندینش؟ چسب قطره ای ؟ چسب دوقلو؟ چسب مخصوص چینی ؟ یا....

حالا با تموم سعی و تلاشی که کردین شده مثل قبل؟ نشون نمی ده که شکسته بوده درستش کردین؟ نشون می ده نه!

پس سعی کنیم که هیچ دلی رو نشکونیم اول خودمون می شکنیم وقت می بره تا درستش کنیم راهشو بلد نیستیم تازه نشونم می ده که یه بار شکسته!

دلتنگی

 

تاوقتی هستیم برای همه یک احساس عادی و معمولی می شویم مثل همین فصل ها که مدام می آیندو می روند ولی تا جایشان عوض نشود هیچ کس احساسمان را جدی نمی گیرد ای کاش می شد ما تغییر نکنیم ولی احساسمان کنند

نمی شود از همه ی دنیا انتظار داشت که من را همان گونه که هستم قبول کنید بعضی وقت ها تحمل همین که هستیم هم برای همه سخت می شود ولی نمی شود برای همه همان چیزی بود که دوست دارند

من دلم می خواهد فقط برای خودم باشم همان طور که خودم دوست دارم دلم می خواهد همان طور که هستم باشم

من آرامش را دوستی را عشق را زندگی را پیشرفت فقط با تلاش خودم را و دوستانم را دوست دارم

من از همه ی چیز ها بیشتر خدایم را دوست دارم که بودنم را دوست دارد و تمام چیز هایی که من را خوشحال می کند را هم دوست دارد.

دلش برایم تنگ می شود .شب ها تاصبح بالای سرم می نشیند و نوازشم می کند تا با سکوتی و تاریکی که هدیه ام داده به خواب بروم و او نیز همین طور آرام تا صبح نگاهم کند

وقتی دلش برای نگاه هایم و تلاش کردنم و زندگی کردنم تنگ می شود خورشید را بیدار میکند و آرام تکانم می دهد . و تا شب بازهم نگاهم می کند

و وقتی که دلش برای من سوخت و دیگر نخواست تا در دنیای کوچکش پرواز را از یاد ببرم در های قفس را باز می کند و آن گاه پروازم را نظاره می کند

این خدا دوست داشتنی نیست!!!!!!!!!!

من عاشقم ولی فقط عاشق چیز ها و کسانی هستم که لایق عشق ورزیدن هستند نه این! یا آن! 

من کسانی را دوست دارم که حتی باروزمره شدنم هم دلشان برایم تنگ شود.

تبلور

حتی یک ستاره هم کافیست تا بفهمیم که آسمان صاف است

این جا شب های من حتی با حضور ستاره بارانت ابری است

من ستاره های تو را درصدفی کاشتم تا خواب اقاقیا ببینند و بارور شوند

باور کن که قسمت من بی تو تاریکی و ابهام است

من بی تو در این ابهام متبلور می شوم!!!!!!

عشق

روز های خوب کم نیست. دلخوشی ها هم کم نیست. راست گفتی همه ی چیزهایی که زیبا هستند هستند گل ، درخت، آفتاب، باران، آسمان، دریا، عشق و زندگی

من به بودن همه ی این ها عشق می ورزم من عاشق نعمت هایی هستم که خدای بزرگ لایقم دانسته و لذت می برم از حضور دمادم عشق. فرقی نمی کند زمینی باشد یا آسمانی . من به وجودشان افتخار می کنم. اما...

به طور قطع با من هم عقیده ای که وجود بعضی ها و بعضی چیزها زیبایی ها را کمرنگ می کند. آزارشان لذت حضور عشق را می بلعد و تا حدی می آزارتت که نمی توان آن را در پوست گنجانید . انسان را می ترکاند و ذره ذره آب می کند. امید وارم تمام این زشتی ها به همین زودی عرصه ی زندگی مان را ترک کنند برای ابد...

چه روز خوبی

چقدر زیباست امروز را می گویم همه چیز همان طور پیش رفت که آرزویش را داشتم. گل بود، هدیه بود، شمع های رقصان روی کیک بود، تبریک بود و عشق هم در میانه ی اتاق آواز می خواند. لحظه های شادی که هیچ وقت تجربه اش نکرده بودم. روز هایی که سال هاست در آرزویش مرده ام در همین امروز متولد شدند. می دانی چرا؟ چون همه چیز بود و مهمتر از همه تو نبودی!