خاطرات
هر چند زندكي گذشت حالا خوب يا بد بماند ولي يك لحظه يادت تنهايم نگذاشت . هرلحظه تكرار مي كردم كه چرا وجودم را نپذيرفت شايد تكراري بودم و كسل كننده.من شرايط بخت را پذيرفتم و خوب يا بد سالها را يكى پس از ديگري كذراندم هر چند خواسته يا ناخواسته هر روزش را به باد فنا سپردم و حالا كه گرد پيري بر چهره ام نشسته هنوز افسوس مي خورم كه اي كاش با خاطره اش لحظاتم را تلخ تر نمي كردم براي كسي كه حتي در خاطرش ردي از من نمانده
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 21:44 توسط غریبه ی آشنا
|